البته خودش آن را نخوانده بود؛ اما حدس ميزد كه من از كتاب خوشم بيايد؛ و خوشم آمد كه هيچ؛ عاشقش شدم.
طرح جلد كتاب گياهشناسي، اثر مسعود صديقي
- كدو هايي كه تنبل شدند!
دكتر از معلمي در كلاس پنجمش ياد كرده بود كه لبخندي آرام و هميشه مهربان داشت؛ مردي كه توي يك عالم صفر، يك بود و عاشق كارش؛ عاشق خدا، طبيعت و مردمش.
آخرهاي ارديبهشت همان سال، بهار، معلم عاشق را بيقرار كرد. او هم يكي از روزها كلاس را در مزرعهي كنار مدرسه تشكيل داد. معلم با شوري كه بهگفتن نميآيد، براي بچهها از طبيعت ميگفت و از بهار...
به صفحههاي وسط كتاب رسيده بودم؛ جايي كه معلم در مزرعه، به گياهي به اسم «عشقه» رسيد. او، رو به بچهها كرد و گفت: «... و اين عشقه است، نوعي پيچك كه عرضهي آن را ندارد كه بالاي پاي خودش بايستد... خودش را به تنهي اين چنار بلند چسبانده است، ناخنهاي حريصش را در تن او فروبرده و از شيرهي جان او ميمكد... اما آخر چه؟ چنار را خشك ميكند و خودش هم ناچار ميخشكد و...»
افكار عجيبي دور سرم ميچرخيد. حسي به من ميگفت دكتر، در پس اين روايت شاعرانه، به موضوعي جديتر اشاره كرده است. كمي كه در كتاب، جلوتر رفتم، ماجرا جذابتر شد: «... اين كدوتنبل است، ببينيد اينجا، اين گوشه، سبز شده است؛ اما تماشا كنيد تا كجا رفته است، چهقدر پيشرفت كرده است... اصلاً كدوتنبل رشدش اينجوري است، خودش را روي زمين پهن ميكند، روي خاك ميخزد... تمام تلاشش اين است كه همهي علفها و گلها و بوتهها را زير بگيرد و پامال كند و هيچ بذري را زير دستوپاي بيرحمش نگذارد و...»
ياد بعضي از بچههاي كلاس افتادم؛ گروهي كه عين چتر، هر زنگ تفريح، روي سر بقيهي بچهها هوار ميشوند و خوراكيهاي بقيه را ميخورند؛ يا گروهي كه در مدرسه، فقط به فكر موفقيت خودشان هستند و ... درست حدس زده بودم؛ انگار، دكتر به شكلي كاملاً نمادين، به افراد جامعه اشاره كرده بود؛ واي خدا! آن شب، تا صبح نخوابيدم و به خودم فكر ميكردم كه آيا من عشقه هستم، يا كدو تنبل، و يا...
- دو روي سكه!
فرداي آن روز، درس علوم اجتماعي داشتيم؛ از وقتي خانم شهسواريان وارد كلاس شد، دلم ميخواست دربارهي كتاب گياهشناسي با او حرف بزنم؛ اما نشد. تا زنگ خورد، همراه سميه، پاي ميز او رفتيم. خانم تا كتاب را ديد، لبخند زد و گفت: «چه خبر شده، از اين كتابها ميخوانيد؟»
آن روز در طولانيترين زنگ تفريح، با خانم شهسواريان دربارهي كتاب بحث ميكرديم. او ميگفت: «بچهها، البته رشتهي دانشگاهي دكتر شريعتي، جامعهشناسي نبود؛ اما بخش قابلتوجه مطالعات دكتر، در اين حوزه بود و در بيشتر آثارش از نگرانيهاي يك جامعهشناس براي حل مشكلات جامعهاش استفاده كرد.
اصلاً راه دور نرويم؛ ظاهر كتاب گياهشناسي، اطلاعاتي دربارهي گياهها و محيطزيست است، اما دكتر در اين كتاب، در حال نقد جامعهي خود است؛ كاري كه در بسياري از كتابهايش انجام داد.» اين اولينباري بود كه به جامعهشناسي فكر ميكردم.
- ذرهبين جامعه!
«اگر مسائل جامعه تابهحال براي شما مهم بوده، به آن فكركردهايد و حتي براي حل آن، راهكارهايي را در ذهنتان مرور كردهايد، احتمالاً به اين رشته علاقهمند هستيد.»
سميه كه عجله در چشمانش ميدويد. گفت: «خانم؛ اصلاً تعريف علم جامعهشناسي چيست؟»
- در جامعهشناسي، دو موضوع مهم بررسي ميشود. اول اينكه چگونه ميشود با همهي تفاوتهاي فردي و علاقهمنديها و منافع متنوع، انسانها را دور هم جمع كرد و يك جامعه تشكيل داد. دوم اينكه جامعهي متعالي، چه اثري روي اجزاي تشكيلدهندهاش كه همان انسانها هستند، خواهد گذاشت.
من گفتم: «و جامعهشناس اين قوانين را پيدا ميكند؟»
- بله، هم آنها را پيدا ميكند و هم اگر جامعه با معضلي مواجه شد، آن مسئله را بررسي ميكند تا بفهمد بيتوجهي كدام هنجار و روش، به بروز مشكل در جامعه منجر شده است.
يكي از بچهها خنديد و گفت: «پس اينطوري كه برميآيد، براي داشتن جامعهاي مترقي، بايد جامعهشناسهاي خوب داشت!»
- شاخه هاي يك درخت!
-اجازه خانم! گفتيد در علم جامعهشناسي، محقق، جامعه و روابط آنها را با هم بررسي ميكند. اين كه خيلي شبيه روانشناسي است.
- درست فكر ميكنيد. شاخههاي مختلف علوم اجتماعي، خيلي به هم نزديكاند و حتي براي حل مشكلات، به هم كمك ميكنند، اما تفاوتهاي عمدهاي هم دارند. مثلاً در علم روانشناسي، پژوهشگر به بررسي روابط فرد ميپردازد، يا در علوم سياسي، موضوع مورد توجه، بررسي رفتار حكومتها و تصميمگيريهاي دولتها براي مردمانشان است و...
- علم چيست؟
دو سه تا از بچههاي علاقهمند كلاس هم دور خانم جمع شده بودند. يكي از بچه ها گفت: «خب... اين كه علم نيست خانم. ما گاهي در خانه هم دربارهي معضلات اجتماعي مثل نينداختن زباله در كوچه و خيابان يا عبور از روي خط عابر پياده حرف ميزنيم و حتي نتيجهگيري هم ميكنيم، اما هيچكدام از اعضاي خانوادهي ما جامعهشناس نيستند.»
خانم شهسواريان مكثي كرد و گفت: «معمولاً علوم را به شاخههاي مختلف تقسيم ميكنند. مثلاً به علوم طبيعي نگاه كنيد پديدههايي طبيعي مثل آتشفشان، رشد گياهان و... در طبيعت اتفاق ميافتند و البته ما به آنها علم نميگوييم. اما همينكه محقق، به يكي از اين پديدهها توجه كند و در طول زمان، عملها و عكسالعملهاي آن را ثبت و ضبط كند و از يادداشتبرداريهايش، آيندهي يك كوه يا سرنوشت يك گياه را پيشبيني كند، دستاوردش در حوزهي علم طبيعي قرار ميگيرد.
ماجراي علوم اجتماعي هم همينطور است. هر روز ما اتفاقهايي را در جامعهي خودمان ميبينيم و حتي دربارهي آنها با هم بحث ميكنيم. اما همين كه كسي آن را ثبت و بررسي كند، تبديل به علم ميشود. درواقع علوم اجتماعي، عرصهي پهناور بررسي رفتارهاي انساني است و جامعهشناسي هم يكي از شاخههاي علوم اجتماعي است.»
- مشاوران جامعهشناس!
خانم شهسواريان ادامه داد: «جامعهشناس با دانشي كه از علوم اجتماعي بهدست ميآورد، ميتواند مشكلات اجتماعي مثل فقر، بيسوادي، بيتفاوتي نسبت به طبيعت و... را بررسي كند و براي حل آنها، راهكار ارائه دهد.»
تندي وسط حرف خانم پريدم و گفتم: «يعني ميتواند مشكل چتربازي بچهها را هم حل كند!»
بچهها زدند زير خنده. ادامه دادم: «منظورم همان بچههايي است كه براي رفع گرسنگي يا حل مسائل رياضي شب قبل، مزاحم بقيه ميشوند و...»
- بله؛ واقعاً ميشود گفت كه اين موضوع هم يك مسئلهي اجتماعي است و جامعهشناس، در جامعهي كوچك و محدودي مثل مدرسه، بايد آن را بررسي كند و براي حل آن، راهكار پيشنهاد دهد.
- خب... اينطور كه شما ميگوييد، در هر مدرسه، شركت يا مؤسسهاي كه تعدادي انسان مشغول كارند، حتماً به يك جامعهشناس هم نياز دارند؟
- بله، در برخي از كشورها، در هر سازماني، يك يا چند جامعهشناس هم حضور دارند و براي حل مشكلات آن سازمان، به مدير آن مؤسسه، مشاوره ميدهند.
-
گلهای رنگارنگ!
خانم شهسواريان به يك نكتهي جالب ديگر هم اشاره كرد: «بيشتر رشتههاي علوم انساني، در سطح كارشناسي، بهشكل عمومي ارائه ميشود. اما جامعهشناسي، از جمله علومي است كه حتي در سطح كارشناسي هم گرايشهاي متفاوتي دارد و دانشجويان مقطع كارشناسي هم به شكلي تخصصيتر، در اين زمينه، تحصيل ميكنند.
- خانم! ميشود نام چند تا از درسهاي اين رشته را هم براي ما بگوييد؟
- اين رشته درسهاي متنوعي دارد كه از ميان آنها ميشود به اين درسهاي جذاب و كاربردي اشاره كرد:
مباني جامعهشناسي، مباني مردمشناسي، روانشناسي جامعه، آمار، اقتصاد، مددكاري فردي و اجتماعي، جامعهشناسي خانواده، جامعهشناسي شهري، جامعهشناسي روستايي، جامعهشناسي صنعتي و ...
- آگهي استخدام!
- ميشود برايمان نمونهاي واقعي از اثر حضور يك جامعهشناس در يك شركت مثال بزنيد؟
- سالها پيش، شركت كامپيوتري آيبيام، در حال ورشكستگي بود. هيئتمديره تصميم گرفتند مديرعامل شركت را عوض كنند و او هم براي حل مسئلهي ضررهاي مالي شركت و نبودن خلاقيت ميان كارمندان، گروهي را مسئول بررسي علمي آن موضوع كرد.
در ميان آن گروه، چند جامعهشناس هم حضور داشتند. يكي از گرايشهاي جامعهشناسي، «پژوهشگري اجتماعي» است كه كار اصلي دانشآموختگان آن شاخه، گرفتن آمار و بررسي و تحليل دادههاست.
- در آن آمارها چه نكتهاي قابل توجه بود؟
- اينكه كاركنان آن غول كامپيوتري، همه از دانشآموختههاي نخبهي دانشگاههاي معتبر جهان بودند.
گفتم: «اين كه خيلي خوب است. كاركنان يك شركت، از نخبهها باشند؛ درست مثل معلمهاي يك مدرسه!»
خانم لبخندي زد و گفت: «اما درست برعكس بود. جامعهشناسان آن شركت به اين نتيجه رسيدند كه اين كارمندان، چون در طول تحصيل هميشه نخبه بودهاند و مورد تشويق و تمجيد اطرافيان، سرِ كار هم نگران موقعيت اجتماعي و علميشان هستند؛ بهخاطر همين، جرئت ريسك و خلاقيت و نوآوري خودشان را از دست دادهاند. يعني ميترسند كه در كارشان، نوآوري كنند و تحمل شكست را از دست دادهاند.»
- و جامعهشناسان شركت آيبيام، راهحلي هم پيدا كردند؟
- بله، استخدام نيروهايي كه در دوران تحصيل متوسط بودند و هنوز هم اهل ريسك و خطر هستند و از متوسط يا ضعيفبودن، نميترسند. همين راهحل، دوباره اين شركت را به روزهاي اوجش رساند...
يكي از بچهها پريد وسط حرف خانم و گفت: «واي... چه عالي، پس آيبيام، مرا هم استخدام ميكند!»
- من سپيدارم؟
همان شب، كتاب گياهشناسي را تمام كردم. دكتر در آخرين صفحه نوشته بود: «... و اما اين صنوبر است، سپيدار، دار يعني درخت وسپيدار؛ يعني درخت سپيد. ببينيد، فقط يك وجب از زمين را گرفته است، جز همين يك وجب، بر روي زمين هيچ ندارد، اما بچهها! سرتان را بالا بگيريد. كلاه از سرتان نيفتد، نگاه كنيد، رو به آسمان، بهطرف خورشيد...»
داشتم به سپيدار فكر ميكردم. به مردمي كه مثل سپيدار، در جامعهي من زندگي ميكنند؛ بدون هيچ دردسري براي همنوعانشان. تازه، بر سر ديگران هم سايه ميافكنند. چه خوب كه من با چنين مردمي خويشاوندم!
قدم به قدم تا رسيدن به جامعهشناسي!
گرايشهاي اين رشته در دورهي كارشناسي عبارتند از: پژوهشگري اجتماعي، تعاون و رفاه اجتماعي، مددكاري اجتماعي و مردمشناسی
- بازار كار در رشتهي جامعهشناسي
1. فعاليت در مراكز دولتي از جمله، سازمان برنامه و بودجه، مركز آمار ايران، شهرداريها و...
2. فعاليت در موسسههاي حمايتي مثل كميتهي امداد، سازمان بهزيستي و...
3. فعاليت در مؤسسههاي فرهنگي، مطبوعاتي و سازمان صدا و سيما
4. فعاليت در سازمانها و شركتهاي صنعتي مانند شركت نفت، وزارت صنايع و...
3. مطالعه و تحقيق آزاد و تأليف كتاب
4. تدريس در مدارس و دانشگاهها
- سپاس
از آقاي «فريبرز بيات»، دكتراي جامعهشناسي و خانم «نيلوفر شهسواريان» كارشناس علوماجتماعي با گرايش پژوهشگري تشكر ميكنيم كه صميمانه ما را در تهيهي اين مطلب ياري كردند.
نظر شما